11:36 گرينويچ - سه شنبه 01 ژوئن 2004 - 12 خرداد 1383
علی امينی
صدام حسين پس از شرکت در عمليات ترور نافرجام عبدالکريم قاسم (اکتبر ۱۹۵۹)، از راه سوريه به مصر گريخته بود. در مصر او در محله دقی قاهره زندگی مرفهی داشت.
بسياری از پژوهشگران عقيده دارند که ترور نخست وزير عراق را سازمان سيا برنامه ريزی کرده بود. هنوز به درستی روشن نيست که رابطه صدام حسين با سرويس های امنيتی غرب از کجا شروع شده است: در جريان طرح و اجرای ترور عبدالکريم قاسم در بغداد يا پس از فرار صدام به قاهره.
آنچه از تمام اسناد بر می آيد اين است که سازمان های امنيتی به اين جوان شرور عراقی علاقه مند شده بودند، زيرا دريافته بودند که می توانند از او برای رسيدن به اهداف خود استفاده کنند، و هدف اصلی آنها در اين مقطع، برانداختن رژيم عبدالکريم قاسم بود.
ايالات متحده از روند رويدادهای عراق پس از فروپاشی نظام سلطنتی در سال ۱۹۵۸ سخت ناراضی بود.
کاخ سفيد که در دوران دوقطبی جنگ سرد، گسترش "کمونيسم" را بزرگترين خطر می دانست، تنها چند سال قبل از آن، با کمک به کودتای 28 مرداد 1332 عليه مصدق، توانسته بود ايران را از کمونيسم "نجات" دهد، اما اينک در عراق بود که، به گفته الن دالس رئيس سازمان سيا، "بزرگترين خطر برای جهان آزاد" سر برداشته بود.
از نظر سيا همه چيز برای غلطيدن عراق به "ورطه کمونيسم" آماده بود: در بغداد يک ژنرال چپگرا قدرت را به دست گرفته بود، که بزرگترين و گاه تنها پشتيبان او کمونيست ها بودند.
قاسم در منطقه بسيار حساس خاورميانه، سياستی ضدغرب در پيش گرفته و به عضويت عراق در "پيمان بغداد" پايان داده بود، پيمانی که از آن پس "سنتو" نام گرفت. از همه بدتر: او راه نزديکی به اردوگاه "شرق" را در پيش گرفته و به خريد جنگ افزار از "اتحاد شوروی" دست زده بود.
حزب ناسيوناليست بعث از نظر ايالات متحده نيرويی بود که می توانست به حاکميت عبدالکريم قاسم در عراق پايان دهد. در همين اوان فضای پرآشوب عراق برای اقدام نهايی آماده می شد. قاسم در حصار بحران ها و توطئه های گوناگون گير افتاده بود. کردها، شيعيان و ملی گرايان، يعنی حاميان پيشين قاسم به تدريج به او پشت کرده بودند.
قاسم که خود را "فرزند خلق" می خواند، هيچ تشکيلاتی نداشت. او خود را برتر از سازمان های سياسی و بی نياز از آنها می دانست. او با خوش خيالی گمان می کرد که با تکيه بر حمايت توده مردم و ارتش بر همه دشمنان چيره خواهد شد. در سومين سال حکومت خود، با فخر و مباهات اعلام کرده بود که تا کنون ۲۹ توطئه کودتا را خنثی کرده است. معلوم نيست کودتای نظامی که سرانجام به سقوط او انجاميد، چندمين توطئه بود.
صبح نهم فوريه ۱۹۶۳ مردم عراق با سرود رزمی "الله اکبر" از خواب بيدار شدند تا خبر کودتا را بشنوند و ساعتی بعد سر بريده "زعيم" را روی صفحه تلويزيون ببينند. مقاومت پراکنده مردم بی سلاح در برابر تانکهای ارتش چند ساعت بیشتر نپائيد.
رهبران اصلی کودتا که از درون زندان قاسم، کودتا را هدايت کرده بودند، دو افسر ارتش بودند: يک سرتيپ ناسيوناليست به نام عبدالسلام عارف و يک سرهنگ بعثی به نام احمد حسن البکر. بدين ترتيب ائتلافی از نيروهای ملی گرا به قدرت رسيد.
رژيم کودتا کار خود را با سرکوب بيرحمانه هواداران عبدالکريم قاسم شروع کرد. در شهرهای بزرگ مانند بغداد، بصره، موصل و ديوانيه به معنای واقعی کلمه جوی خون راه افتاد: ظرف چند روز هزاران دمکرات، سوسياليست و کمونيست کشته شدند. گروه بيشماری به زندان "قصر النهايه" رهسپار شدند، سياهچال مخوفی که بازگشتی از آن وجود نداشت.
بازگشت صدام به بغداد
سرنگونی عبدالکريم قاسم سرورانگيزترين خبری بود که صدام حسين در قاهره دريافت کرد. در عراق نه تنها حزب او به قدرت رسيده بود، بلکه بکر، يکی از دو فرمانده کودتا، خويشاوند و همشهری او بود. صدام بی درنگ راه بازگشت به ميهن را در پيش گرفت. در بغداد با دختر دايی خود، ساجده طلفاح، ازدواج کرد. از اين همسر او صاحب سه دختر و دو پسر شد.
حاکميت تازه در بغداد برای اين جوان جاه طلب ۲۶ ساله ميدان وسيعی بود. ماشين سرکوب و ترور با شدتی بی سابقه به کار افتاده بود. اهرم اصلی اين اعمال خشونت نيروهای شبه نظامی حزب بعث بودند به نام گارد ملی (الحرس القومی). صدام به زودی در رأس اين باندها قرار گرفت.
جوانان مسلح با فهرست های طولانی، شبانه به شکار مخالفان می رفتند. در ميان مردم عراق شايع شده بود که اين فهرست ها راعوامل سيا به دست کودتاگران رسانده بودند.
دوران ترس و نکبت عناصر "حرس قومی"، هفت ماه ادامه يافت. رئيس جمهور وقت عبدالسلام عارف که از قدرت روزافزون آنها به وحشت افتاده بود، در نوامبر ۱۹۶۳ با يک عمليات ضربتی به ترکتازی آنها پايان داد. مردم زجرکشيده نفس راحتی کشيدند.
بسياری از فعالان حزب بعث و به ويژه سران "گارد ملی" تحت تعقيب قرار گرفتند. صدام حسين يکی از آنها بود که دستگير شد و دو سالی را در زندان گذراند.
صدام در سال ۱۹۶۶ از زندان گريخت و بی درنگ به سازماندهی مبارزه مخفيانه حزب بعث پرداخت. او اينک ستاره اصلی حزب بود که مهارت و کاردانی خود را در اجرای عمليات توطئه گرانه نشان داده بود. او با جديت نيروهای حزبی را برای نيل به هدف نهايی رهبری کرد: کسب انحصاری قدرت در عراق. رسيدن به اين هدف زياد طول نکشيد: در روز ۱۷ ژوئيه سال 1968 کودتای نظاميان بعثی پيروز شد و بکر به رياست جمهوری رسيد.
از فردای کودتا حزب بعث يک رژيم پليسی را به سر کار آورد، که ستون فقرات آن را دستگاه امنيتی می ساخت، و مرد اول اين دستگاه صدام حسين بود. او تنها ۳۱ سال داشت.